یکی از مناطق استراتژیک برای ایران آسیای مرکزی است. این منطقه با کشورهایی چون قزاقستان، قرقیزستان، ترکمنستان، تاجیکستان و ازبکستان، پیوندهای تمدنی مهمی با ایران فرهنگی دارد و در نقشه ایران فرهنگی و کشورهای حوزه تمدنی نوروز (کشورهایی که نوروز را جشن میگیرند) قرار میگیرد. این منطقه همچنین شاهراه مهمی است و اتحاد استراتژیک با این کشورها میتواند فواید بسیار مهمی را برای کشور داشته باشد.
اشتراکات فرهنگی مهم ایران با این کشور میتواند زمینه ساز پیوندهای سیاسی نیز باشد. کشورهای این منطقه بویژه قزاقستان، در بسیاری از بزنگاههای سیاسی طرف ایران را گرفتهاند و همین کشور قراقستان نقش مهمی نیز در میانجیگری مذاکرات هستهای ایران داشته است.
پرویز قاسمی رایزن فرهنگی ایران در قرقیزستان که تحلیلگر مسائل آسیای مرکزی است، درباره ضرورتها و بایستههای کار فرهنگی در این کشورها نوشته است. سخن او در مورد اینکه باید برنامهها و سرمایهگذاریهای اقتصادی را در کنار مسائل فرهنگی پی گرفت تا قدرت نرم افزونتر شود، بسیار مهم است.
در ادامه نیز قاسمی گفتوگوی دانیار کوسنظراف تحلیلگر دانشگاه اقتصاد ملی و مؤسس مرکز Bilig Brains با گابیت کنوسف پژوهشگر مؤسسه مطالعات معاصر دانشگاه ملی اوراسیا (آستانه، قزاقستان) و تحلیلگر مرکز مجازی Bilig Brains آسیای مرکزی در موضوع قدرت نرم ایران در آسیای مرکزی را ترجمه و به مخاطبان ارائه داده است. گفتوگویی است به شدت مهم که باید تحلیلگران سیاست خارجی به آن توجه نشان دهند. مرکز Bilig Brains یک نهاد فکری در آسیای مرکزی است که هدف آن تشویق و ترغیب برای گفتوگو و تبادل نظر در خصوص مسائل جاری منطقه بین نسل جوان تحلیل گران و کارشناسان است. گزارش قاسمی و گفتوگوی مورد اشاره، چهارمین قسمت از پرونده «نگاهی به چهل سال دیپلماسی فرهنگی» را تشکیل میدهد. قسمتهای پیشین این پرونده را از لینکهای زیر بخوانید و در ادامه با قسمت چهارم همراه شوید:
مسئله اقتصاد در روابط فرهنگی
ایران یکی از نخستین کشورهایی بود که پس از فروپاشی شوروی؛ استقلال قرقیزستان رابه رسمیت شناخت و در فاصلهای کمتر از آن نسبت به برقراری روابط رسمی با این کشور اقدام کرد. قرقیزستان جزو جمهوریهای پنجگانه در آسیای مرکزیست که در کشورمان آن را در حوزه فرهنگی تمدنی ایران بر میشمارند. اینکه قرقیزها در این خصوص چه دیدگاهی دارند و اساساً قبول دارند یا نه؛ بحث دیگریست و وارد این مقوله نمیشویم. ولی فکر میکنم اگر بخواهیم مرضی الطرفینی نگاه کنیم حداقل هم قرقیزها و هم ما این منطقه را جزو کشورهای حوزه نوروز قلمداد میکنیم. در این تعریف احتمالاً نسبت به تعریف اول اجماع بیشتری بین نخبگان دو کشور وجود داشته باشد.
نوروز را در حقیقت میتوان مؤلفه شاخصی از اشتراکات فرهنگی ایران با کشورهای منطقه آسیای مرکزی از جمله قرقیزستان بهشمار آورد. وجود واژگان مشترک در زبانهای فارسی و قرقیزی که برخی آن را بیش از ۲۵۰۰ کلمه برآورد کردهاند؛ همینطور ردپای شاهنامه فردوسی در حماسه ملی قرقیزها - ماناس - و یا وجود واژگان فارسی در حوزه دین و تجارت در زبان قرقیزی را نیز میتوان از دیگر اشتراکات قابل ذکر فرهنگی ایران و قرقیزستان برشمرد.
در طول سالها برقراری مناسبات رسمی بین دو کشور در قالب سفارت و حدود ۱۰ سال از حضور و فعالیت رایزنی فرهنگی در بیشکک؛ تاکنون ارزیابی جامع از میزان و تأثیر حضور و فعالیتهای ایران بصورت رسمی صورت نگرفته است و فکر میکنم این گفته در مورد فعالیتهای ما در سایر کشورهای منطقه نیز صدق کند.
اشتراکات تاریخی (قرار گرفتن در مسیر تاریخی جاده ابریشم)، دینی (اکثریت بالای ۸۰ درصدی جمعیت مسلمان در قرقیزستان) و فرهنگی (حوزه فرهنگی تمدنی ایران و حوزه فرهنگی نوروز؛ اشتراکات زبانی و…) نقش بسیار مهمی در تنظیم و گسترش روابط ایفا میکنند
یک ارزیابی اینچنینی زمانی میتواند به واقعیت نزدیک باشد که توسط مجموعهای مرکب از اعضایی که خود سالها روی موضوع مورد ارزیابی چه در صف بهصورت میدانی و چه در ستاد بهصورت رصدی فعالیت و مطالعه کردهاند؛ صورت بگیرد. در ارزیابیهای غیر اینچنینی و یا سفارشی رسمی معمولاً برخی جهات و زوایا بنابه دلایل مختلف مورد کم توجهی و یا غفلت قرار میگیرد و ذینفع یا ذینفعانی که ارزیابی را انجام میدهند خواه ناخواه تحت تأثیر برخی مسائل نمیتوانند ارزیابی جامع و واقع بینانه تری را ارائه دهند.
در مورد موضوع محل بحث یعنی ارزیابی و بازخورد تأثیر فعالیتها و حضور ایران در قرقیزستان نیز؛ به زعم نگارنده بایستی به همین منوالی که ذکر شد عمل شود. قطع یقین ارزیابی کسی که سالها در ستاد و اداره منطقهای و میز کارشناسی تحولات و روابط و مناسبات فیمابین ایران و قرقیزستان را بهصورت مستمر رصد و مطالعه کرده و خودش نیز چندسال در این کشور بهعنوان سفیر؛ رایزن و یا کارشناس فعالیت داشته است – بهشرط بهره گیری از منابع و دادههای مختلف و بهروز – میتواند مستندتر و مستدلتر باشد.
در بخش منابع و دادهها؛ هم گزارشهای رسمی نهادها و مراکز ایرانی در کشور متوقف فیه؛ هم یادداشتها و تجربیات شخصی مامورانی که در محل فعالیت و حضور داشته و سوابق تجربیات خود را در قالبهای مختلف ثبت کردهاند؛ میتوانند مورد استفاده قرار گیرند و هم مطالب؛ گزارشها و تحلیلهای ارائه شده در رسانهها و نشریات و سایتهای محل. البته امروز صفحات فضای مجازی و شبکههای اجتماعی بهعنوان پدیدههای نوینی که بیشتر مورد توجه و اقبال قرار گرفتهاند نیز باید و حتماً به این منابع و دادهها اضافه شوند.
توجه به گزارشهای مراکز تحلیلی و مراکز افکارسنجی و نیز بهره گرفتن از دیدگاههای افراد و مخاطبان در کشور متوقف فیه – ازطیفهای مختلف (و حتی در مواردی مورد توجه قرار دادن میزان فالوورها، مخاطبان، لایک و میزان به اشتراک گذاری پستهای صفحات رسمی) نیز میتوانند منبعی برای دریافت اطلاعات و فیدبک از میران دیده شدن و حتی تأثیرگذاری فعالیتها در کشور متوقف فیه بهشمار آیند.
در کشور ما همانگونه که در تنظیم روابط بین ایران و هر یک از کشورهای مورد مطالعه غالباً بیش و پیش از همه؛ عواملی همچون داشتن مرز مشترک جغرافیایی، تعداد ایرانیان مقیم، تعداد پیروان اهل بیت، همسویی دیدگاهها و مواضع سیاسی و اشتراکات دینی و فرهنگی و زبان فارسی بهصورت پررنگتری مورد توجه و استناد قرار میگیرد؛ برداشتها و انتظارات و تصورات مرکزنشینان از میران تأثیر و بازخورد فعالیتها در کشور مربوطه نیز تقریباً بر اساس همین پیش زمینه ذهنی شکل میگیرد؛ چیزی که شاید در نگاه اولیه کاملاً درست و منطقی جلوه دهد ولی در مقام عمل چه بسا با واقعیتهای میدانی اختلاف فاحشی داشته باشد.
عوامل و فاکتورهای مختلف و مهم دیگری نیز وجود دارند که در این مسئله نقش و تأثیر دارند. میزان سرمایه گذاری و مشارکت در طرحهای بزرگ اقتصادی کشور هدف، میزان ارائه کمکهای انسان دوستانه، مشارکت در ساخت و احداث و یا بازسازی مراکز آموزشی و دینی، عضویت در ساختارهای سیاسی و اقتنصادی و فرهنگی منطقهای، وجود پرواز مستقیم بین دو کشور، بیلان و تراز مبادلات اقتصادی دو کشور، میران تبادل هیأتهای علمی، آموزشی و فرهنگی، میزان اجرا و تحقق مفاد تفاهمنامههای امضا شده و… از جمله این عوامل محسوب میشوند.
اگر در ارزیابیها و قضاوتهای خود در ارتباط با هریک از کشورهای منطقه همه این عوامل را در کنار فعالیتها و اقدامات میدانی فرهنگی؛ اقتصادی و سیاسی که توسط نهادهای رسمی کشورمان در منطقه صورت میگیرند، لحاظ کنیم شاید بتوان گزارشی منطبق بر واقعیات تنظیم و ارائه کرد. گزارشی که خروجی و محصول آنچه بسا در مواردی منطبق و همسو با آنچه در ذهن ما میگذرد، نباشد و باید پذیرای دریافت چنین ارزیابی باشیم و نمیتوانیم و نباید هم خود را فریب دهیم.
پر واضح است که اشتراکات تاریخی (قرار گرفتن در مسیر تاریخی جاده ابریشم)، دینی (اکثریت بالای ۸۰ درصدی جمعیت مسلمان در قرقیزستان) و فرهنگی (حوزه فرهنگی تمدنی ایران و حوزه فرهنگی نوروز؛ اشتراکات زبانی و…) نقش بسیار مهمی در تنظیم و گسترش روابط ایفا میکنند. اینها شرایط لازم هستند ولی مطمئناً در دنیای امروز که دنیای بهشدت رقابتی و سرمایه گذاری و هزینه و فایده است؛ کافی نمیتوانند باشند.
برای تکمیل، پوشش و ایفای نقش و پوشش شرطهای لازم برشمرده شده؛ پیوست فرهنگی و اقتصادی ویژه منطقه و بلکه کشور هدف و منطبق با واقعیات میدانی که قابلیت اجرایی داشته باشد، لازم است. پیوست فرهنگی اصولاً و اساساً باید توسط سازمانی که متولی فعالیتهای فرهنگی نظام در خارج از کشور است یعنی سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی تهیه و با هماهنگی و هم افزایی سفارتخانهها اجرایی شود. در این کار حتماً باید فعالیت سایر نهادها و مراکز مرتبط فرهنگی نیزبهصورت هم افزایانه هماهنگ و برای پرهیز از موازی کاری و پراکنده کاری حتی الامکان از یک مرکز و کانال مدیریت گردد.
پیوست اقتصادی نیز در سازوکار وزارت امورخارجه و از طریق جلب همکاری و هم افزایی نهادها و دستگاههای اقتصادی و استانداریها و… به منصه ظهور میرسد. چنانچه مفاد و بندهای این دو پیوست در یک مجموعه منظم و معطوف و مستظهر به حمایتهای جدی و عملی پشتیبانان خود در ستاد و توسط عوامل اجرایی دارای اراده قوی در کشورهای هدف به مرحله اجرا درآیند؛ میتوان تا قسمت زیادی به گسترش مناسبات در همه زمینهها از یک سو و ارتقا جایگاه و تصویر ایران نزد جامعه مخاطبان و افزایش نفود در افکار عمومی امیدوار بود.
در پیوست فرهنگی؛ امروزه یک موضوع خیلی اهمیت و نقش دارد و آن تلاش برای ارائه تصویری درست از ایران امروز و دستاوردهای انقلاب به زبان مخاطبان محلی است و این از طریق حضور مؤثر و هدفمند در مجامع و رویدادهای فرهنگی؛ فضای مجازی و شبکههای اجتماعی به زبان مخاطب و نشریات مکتوب و رسانههای دیداری و شنیداری بهدست میآید. مقتضیات زمانه ایجاب میکند که در کنار توجه جدی به فعالیتهای اقتصادی و سرمایه گذاری و مشارکت در پروژههای اقتصادی و فنی عمرانی کشورهای هدف؛ بههیچ وجه نباید از نقش آفرینی فضای مجازی و شبکههای اجتماعی در ایجاد تصویر و ذهنیت در افکار عمومی غافل بود.
اگر ما امروزه به بنا به شرایط موجود به سختی میتوانیم مقدار بودجهای را در یک کار فرهنگی هزینه کنیم؛ این را بدانید و بدانیم که رقیب فرهنگی و دینی ما حداقل با ۱۰ برابر این مبلغ حضور دارد و سرمایه گذاری و کمک میکند. اینکه احیاناً دلمان را صرفاً خوش کنیم به اشتراکات فرهنگی و دینی و تاریخی و دستمان برای حضورموثر؛ برای سرمایه گذاری و گوشهی کاری را گرفتن و در آنها مشارکت کردن بسته باشد؛ توقع و انتظارمان از نفوذ فرهنگی با توجه به هزینههایی که رقبا میکنند بایستی در حد همان میزان هزینه حداقلی خودمان باشد. قضیه کرونا یکی از مثالهای عینی است. ج. ا. ایران هم علیرغم درگیرشدن در کرونا و تحریمهای ظالمانه حداکثری؛ در حد توان خود از کمکهای دارویی و انساندوستانه به کشورهای منطقه فروگذار نکرده است. همزمان طرف روس؛ چینی؛ ترک و اروپایی ما دهها برابر بیشتر کمک کرده است و بهخاطر همین مسئله هم هست که کمکهای رقبا و دیگران بسیار بیشتر از کمکهای ما در مطبوعات و نشریات و سایتهای محلی انعکاس و پوشش داده میشود.
پیوست اقتصادی نیز در سازوکار وزارت امورخارجه و از طریق جلب همکاری و هم افزایی نهادها و دستگاههای اقتصادی و استانداریها و… به منصه ظهور میرسد. چنانچه مفاد و بندهای این دو پیوست در یک مجموعه منظم و معطوف و مستظهر به حمایتهای جدی و عملی پشتیبانان خود در ستاد و توسط عوامل اجرایی دارای اراده قوی در کشورهای هدف به مرحله اجرا درآیند
به همین مسئله اضافه کنید تأثیر تبلیغات ایران هراسی و شیعه هراسی و نیز تأثیر تحریمهای آمریکا را و ملاحظاتی که این کشورهای کوچک بهظاهر مستقل در ارتباط با ایران با چنین شرایطی دارند. البته نباید تأثیر و نقش فعالیتهای دلسوزانه، جانانه و جهادی برخی نمایندگان سیاسی و فرهنگی ایران در این شرایط ویژه را - که علیرغم این شرایط با ارادهای استوار و پولادین کارها را به پیش میبرند-، انکار کرد و و اقعیت امر این است که در شرایط امروز اگر اتفاقی و حرکت مؤثری در فعالیتهای خارج از کشور مشاهده میشود، نتیجه همین فعالیتهای فردی؛ دلی و جهادی است که باید قدرشناس این افراد باشیم و اگر احیاناً نمیتوانیم حمایتی بکنیم فضا را و شرایط را برای تداوم کار آنها بیشتر از گذشته فراهم کنیم. امیدوار هستیم این نوع فعالیتهای فردی و نقطهای روز به روز بیشتر بهم متصل شده و مجموع فعالیتها در حوزههای مختلف هر چه بیشتر و هماهنگتر به سوی هدف مشترکی که همانا ارتقای جایگاه ایران در کشورهای هدف و معرفی و ترسیم درست واقعیات ایران امروز و انقلاب اسلامی و خنثی کردن تبلیغات مسموم بدخواهان نظام بهخصوص در مقوله ایران هراسی و شیعه هراسی است؛ سوق داده شوند.
در پایان و برای تکمیل و مستند کردن یادداشت؛ شما را را به مطالعه گزارشی تحت عنوان «قدرت نرم ایران در آسیای مرکزی: گفتگوی تحلیلگران» توصیه میکنم. این به منزله تأیید تام و تمام دیدگاههای مطرح شده در این گزارش و گفتوگو نیست.
قدرت نرم ایران در آسیای مرکزی: گفتوگوی تحلیلگران
اشاره: آیا رقابت بر سر قدرت نرم در آسیای مرکزی وجود دارد؟ ایران برای آسیای مرکزی چه نقشی دارد و آسیای مرکزی برای ایران چه جایگاه و اهمیتی دارد؟ دین و علم، اقتصاد و فرهنگ: کدام زمینهها مبنای تبادلات بین ایران و کشورهای منطقه هستند؟ این مسائل را گابیت کنوسف پژوهشگر مؤسسه مطالعات معاصر دانشگاه ملی اوراسیا (آستانه، قزاقستان) و تحلیلگر مرکز مجازی Bilig Brains آسیای مرکزی در مصاحبه با دانیار کوسنظراف تحلیلگر دانشگاه اقتصاد ملی و مؤسس مرکز Bilig Brains مورد بررسی قرار میدهد.
آیا این تصور در ذهنتان به وجود میآید که حتی با بررسی دیپلماسیهای عمومی و فرهنگی بازیگران سنتی آسیای مرکزی مانند روسیه، آمریکا، چین، ترکیه، ژاپن و کره جنوبی، جامعه کارشناسان ناخودآگاه آنان را شرکای بازی بزرگ دانسته و این کشورها را در مقابل هم قرار میدهند؟ آیا قدرت نرم کشورها تناسبی با منابع مادی آسیای مرکزی دارد که قدرتها برای دستیابی به آن تلاش و رقابت میکنند. زیرا مسئولان و مردم کشورهای منطقه ممکن است در نظر کشورهای مختلف مثبت باشند و الزامی در انتخاب فقط یک شریک وجود نداشته باشد. احتمالاً این امر با مفهوم سیاست خارجی چند بردار در تضاد باشد. اگر از من بپرسید چرا این سوال را میکنم، در پاسخ میگویم که به نظر میرسد که پارادایم بازی بزرگ را میتوان مورد انتقاد قرار داد و نشان داد که در زمینه فرهنگی و اجتماعی یک منطق دیگری کارساز است. هیچ الزامی در استفاده از کلیشهها و دیدگاههای قدیمی در خصوص این منطقه ندارد. اجازه میخواهم از جنابعالی بپرسم که با توجه به فعالیتهای پژوهشی شما که معطوف به بررسی سیاستهای قدرتهای خارجی در آسیای مرکزی است، آیا در فضای فرهنگی و اجتماعی این منطقه بازی بزرگ وجود دارد؟
گابیت کنوسف: با نظر شما موافق هستم. اغلب همین تصور را داریم. اگر بخواهیم درباره ایران بگوییم؛ میبینیم که معمولاً عربستان سعودی به عنوان کشور مخالف و مقابل آن مطرح میشود. اما باید گفت که نه عربستان سعودی و نه ایران؛ منطقه آسیای مرکزی را جز اولویتهای سیاست خارجی خود نمیدانند. این امر در زمینه ارتباطات فرهنگی و اجتماعی تأثیر میگذارد و به آن معنی است که هر دو کشور برای اعمال نفوذ در این منطقه رقابتی ندارند. هر چند که در سایر مناطق این رقابت شدید است. ابزار قدرت نرم هر دو کشور دین است و در این منطقه اینگونه فعالیتها به مثابه دعوت و جذب مردم به دین این کشورها قلمداد میشود و یقیناً واکنش مردم منطقه را به دنبال خود دارد.
لذا وجهه مثبت ایران از طریق تاکید بر فرهنگ، معرفی میراث باشکوه دوران قبل از اسلام، ادبیات فارسی سده میانه، هنر معاصر ایران از جمله موسیقی، فیلم و خوشنویسی ایجاد میشود. البته ظرفیتهای گردشگری ایران هنوز در این کشورها به خوبی معرفی نشده است. البته تلاشهایی در زمینه برگزاری تورهای توریستی بلاگرها، دعوت از خبرنگاران و انتشار مقالات و مطالب با جنبه تبلیغی در رسانههای بومی بهعمل آمده است. اما به نظر من نمیتوان فعالیت بسیار در این زمینه انتظار داشت. جمعیت گردشگران قزاقی محدود است، حدود ۴۰۰ هزار نفر از اتباع قزاق در سال به خارج از کشور مسافرت میکنند و آنها سه چهار کشور خارجی را ترجیح میدهند و ایران در فهرست و جزو مقاصد گردشگری آنان نیست.
منافع ایران در آسیای مرکزی بسیار محدود است. ایران علاقهمند به داشتن روابط دوستانه و برابر است هر چند از نظر ظرفیتهای نظامی، اقتصادی، مردمی خود به جمع ظرفیتهای کلیه کشورهای منطقه برتری دارد. تهران امتیازهای اقتصادی و یا منافع دیگر را از قبال تعاملات و همکاریهای خود با سایر کشورها همچون پاکستان، عراق و یا ترکیه بهدست میآورد. این کشورهای آسیای مرکزی هستند که باید منفعت خود را در همکاری با ایران ببینند. اما تصویر این کشور در اذهان عمومی باعث توسعه و فعال سازی روابط فرهنگی و اجتماعی بین ایران و کشورهای آسیای مرکزی نمیشود. به نظرم برای دستیابی به سطح بالای روابط دوجانبه؛ تهران باید سرمایه کلان در این منطقه بگذارد که البته هیچ تناسبی با منفعتی که ممکن است از این روابط کسب نماید؛ ندارد.
منظور شما این است که ایران (مانند عربستان سعودی) منافع خاصی در این منطقه ندارد و حاضر نخواهد شد در همکاریهای اجتماعی سرمایه گذاری جدی بکند؟ نیز به دنبال اصلاح وجهه و اعتبار خود نخواهد بود؟ گوهر نورشا تحلیلگر قزاق نیز این دیدگاه را تأیید میکند. به اعتقاد وی هرچقدر منافع یک کشور در یک کشور دیگر بالا باشد سرمایه بیشتری در قدرت نرم میگذارد. آیا این قاعده در مورد کشور ایران صدق میکند؟
با دیدگاه گوهر نورشا موافق هستم. ایران شاهد مثال دقیق دیدگاه خانم نورشاست. در کشورها و مناطقی که ایرانیان به دنبال منافعی باشند، تهران نسبت به سرمایه گذاریهای جدی اقدام میکند. برای مثال، چند شبکه تلویزیونی ایرانی وجود دارد که برنامههایی را به زبانهای انگلیسی و عربی تولید و پخش میکنند. حتی شبکههایی به زبانهای اردو، بلوچی، ترکی و کردی نیز دایر هستند. این در حالی ست که ایران هیچ شبکه تلویزیونی به زبان روسی ندارد. در خصوص منطقه ما باید گفت که ایران یک بخشی در رادیوی ایرانی دارد که به زبانهای دولتی کشورهای آسیای مرکزی برنامه دارند. بخش قزاقی آن بسیار قوی و حرفهای است. اما از آنجایی که منطقه آسیای مرکزی جزو اولویتهای فرعی (نه اصلی) ایران محسوب میشود، ظرفیتها بخوبی مورد استفاده قرار نمیگیرد.
بهتر است کشورهای آسیای مرکزی در رابطه با ایران به عنوان یک مجموعه و گروه مانند گروه G۵+۱ عمل کنند. این رویکرد چه برای تهران رسمی و چه برای دولتهای آسیای مرکزی از نظر انتخاب رویکردهای مشترک و تعامل با سیاست خارجی خوشایندتر به نظر میرسد.
با این دیدگاه که ایران در همکاریهای فرهنگی – اجتماعی با کشورهای منطقه آسیای مرکزی سرمایه گذاری کلان نخواهد کرد؛ موافق هستم. ایران سرمایه حداقلی خواهد گذاشت و این روند ادامه خواهد یافت تا زمانی که کشورهای منطقه آسیای مرکزی علاقه جدی خود را نسبت به همکاری با ایران نشان دهند. در این صورت این امکان و احتمال وجود دارد ایران در روابط با کشورهای منطقه تحرک و فعالیت بیشتری از خود نشان دهد. در واقع بهتر است کشورهای آسیای مرکزی در رابطه با ایران بهصورت یک مجموعه عمل کنند. این رویکرد چه برای تهران رسمی و چه برای دولتهای آسیای مرکزی از نظر انتخاب رویکردهای مشترک و تعامل در سیاست خارجی مناسبتر خواهد بود.
در روابط ایران و تاجیکستان چه اتفاقی خواهد افتاد؟ اکنون شاهد تیرگی در روابط دو کشور فارس زبان هستیم. آیا این رفتار ایران به آن معنی است که حتی کشور تاجیکستان از نظر تعاملات فرهنگی-انسانی و اعمال قدرت نرم خود دیگر جذابیتی ندارد؟ اگر تاجیکستان برای ایران دیگر اهمیتی ندارد یقیناً سایر کشورهای آسیای مرکزی اصلاً در کانون توجه ایران نیستند.
اشتراکات زبانی بین تاجیکان و ایرانیان به تاجیکستان کمک کرده است تا به جنگ داخلی خود پایان دهد. تهران نقش ضامنی را در آشتی دادن مردم تاجیکستان ایفا کرده است. مدتهاست تاجیکستان صرفاً دریافت کننده کمکها از جمله کمکهای اقتصادی از ایران بوده است. لذا این تیرگی در روابط که از سوی دوشنبه آغاز شده؛ باعث میشود تهران تا حدی در مخارج و هزینههای خود صرفه جویی کند. اطمینان دارم چنانچه تاجیکستان در روابط خود با ایران تجدید نظر نکند؛ تهران به همکاری خود با آن کشور ادامه خواهد داد.
نه عربستان سعودی و نه ایران؛ منطقه آسیای مرکزی را جز اولویتهای سیاست خارجی خود نمیدانند. این امر در زمینه ارتباطات فرهنگی و اجتماعی تأثیر میگذارد و به آن معنی است که هر دو کشور برای اعمال نفوذ در این منطقه رقابتی ندارند. هر چند که در سایر مناطق این رقابت شدید است
تاجیکستان به عنوان یکی از فقیرترین کشورهای جهان همواره میتواند روی این کمک حساب باز کند. اما کشورهایی که از نظر اقتصادی تا حدی وضعیت بهتری نسبت به تاجیکستان دارند؛ باید در فکر این باشند که غلات و فلزات خود را به کدام کشور صادر کنند و اینکه چه اقلامی را میتوان از یک کشوری تا حدی تحریم شده وارد کرد.
لذا در روابط با سایر کشورهای آسیای مرکزی دیدگاههای عملگرایانه نیازمند احساسات و نیات مثبت است. این احساسات و نیات باید مثبت بوده و جای ترس و عدم اعتماد نسبت به ایران را بگیرد. در واقع انتظارات متواضع ایران نیز در همین حد است. یعنی تاجیکستان در این میان یک استثنا بوده است.
به اعتقاد شما کشورهای منطقه باید علاقه نشان دهند. فکر میکنم که علاقهای نسبی نسبت به ایران بوجود آمده بود پس از آنکه در دوره اوباما تحریمهای غرب بر علیه این کشور برداشته شد. برخی کشورها و بویژه قزاقستان این انتظار را داشتند که از این به بعد همکاری با ایران، رفت و آمدها و تبادل هیأتها بیشتر خواهد شد. آنها امیدوار بودند صفحه جدیدی در کتاب روابط دو کشور گشوده خواهد شد. اما عملاً این اتفاق نیفتاد. وضعیت موجود تاییدکننده دیدگاه شما در این خصوص است که کشورهای منطقه جزو اولویتهای سیاست خارجی ایران نیستند. نظر شما چیست؟
در خصوص احیای علاقه کشورهای منطقه نسبت به ایران با نظر شما کاملاً موافقم. کشورها انتظارات بیش از حدی از معامله سر پرونده ایران داشتند. کشورهای طرفدار و غیرطرفدار ایران از تهران انتظار فعالیت بیشتری در این منطقه را داشتند. اما این انتظارات عمدتاً برآورده نشده است.
تلاشهای آستانه در انجام این معامله تحسین آمیز است زیرا در هر صورت نتیجه بخش بود. همکاریهای فرهنگی- اجتماعی و اقتصادی فیمابین کشورهای منطقه و ایران از سر گرفته شده است. چند میلیون تن صادرات گندم و فلزات به ایران و نیز برگزاری چند نمایشگاه و دیگر برنامهها در سال. سطحی در روابط کشورهای منطقه و ایران است که نباید پایینتر از آن سطح باشد.
بنابراین میتوان پیش بینی کرد که فعال سازی روابط میان ایران و کشورهای منطقه از سوی تهران درک شود و انعکاس مثبت از سوی ایران پیدا کند. تهران و کشورهای آسیای مرکزی باید بدانند که این روابط جز اولویتهای حیاتی دو کشور نیست. به عبارتی توافق کشورها بر سر پرونده هستهای؛ باعث شد ایران از انزوا خارج شود. این نتیجه مثبت در روابط است. اما اگر کشورهای منطقه آسیای مرکزی نیز علاقهمندی بیشتری برای همکاری با ایران نشان دهند نتایج آن بیشتر خواهد بود.
ایران به عنوان بازیگر خارج از سیستم آسیای مرکزی میتواند از نظر تبادلات فرهنگی-انسانی جذابیت بیشتری داشته باشد. اگر به دنبال اهداف ژئوپلیتیک و مغرضانه نباشد میتواند موقعیت بهتری در مقایسه با بازیگران سیستم منطقه مانند روسیه، غرب و چین داشته باشد؟
بلی، همین گونه است.
«بازیگران سیستم» در آسیای مرکزی عمدتاً بازیگران سکولار هستند. با توجه به تعداد روسهای مقیم در کشورهای آسیای مرکزی؛ دین میتواند نقش مهمی برای روسیه داشته باشد. کلیسا و جمعیتی از پیروان مذهب ارتدوکس روسی در این کشورها وجود دارد. اما در مجموع قدرتهای بزرگ عمدتاً از روشها و ابزار سکولار در اعمال نفوذ نرم در این کشورها استفاده میکنند. اما در کشورهای با جمعیت مذهبی چه رویکردی میتوان داشت؟ در کشورهای آسیای مرکزی به تدریج رفتار و نگرشهای مردم نسبت به دین تغییر مییابد و اکنون شاهد اسلامگرایی در این منطقه هستیم. این گرایشات اسلامی میتواند برای کشورهای مسلمان فرصتی برای اعمال نفوذ و معطوف ساختن این کشورها به سوی خود باشد. در این صورت نه تنها قدرتهای سکولار در منطقه رقابت خواهند داشت بلکه کشورهای مذهبی نیز ممکن است برای اعمال نفوذ خود به این مسابقه بپیوندند. اکنون ایران و کشورهای پیرو مذهب سنی منطقه خاور میانه از طریق همپیمانان خود در یمن، عراق و سوریه با همدیگر اختلاف دارند. البته این دیگر قدرت نرم نیست بلکه یک مقابله جدی است که میتواند تأثیر منفی در آسیای مرکزی بگذارد.
جوزف نای (متولد ۱۹۳۷) سیاست شناس آمریکایی و استاد دانشگاه هاروارد قدرت نرم را مطلق نمیداند. وی معتقد است که پدیدههای فرهنگی میتوانند از عناصر قدرت نرم باشند و آن در صورتی که قدرت سخت هم وجود داشته باشد. کلینچ یک سیاست شناس دیگر در خصوص مقابله عربستان و ایران در خاورمیانه معتقد است که هیچکدام از این قدرتها پتانسیل کافی برای حل بحران از طریق روشهای نظامی را ندارند. از طرف دیگر بعید می دانم که دین و اسلام میتوانند عنصر قدرت نرم باشند. اسلام هیچ وابستگی مشخصی به دولتهای ملی که در گذشته نه چندان دور بوجود آمدهاند؛ ندارد. بالعکس این کشورها نیازمند خودتوجیهی و قانونمندی به زبان دینی هستند. میتوان نمونههای بسیاری از رابطه اسلام و یک دولت ملی و از جمله در نظام سکولاریستی ذکر کرد. ضمن مشاهده بحرانها در خاورمیانه میبینیم که دین تا یک زمانی عامل بازدارنده خشونت بود. اما زمانی که این بحران طول کشید اختلاف در حوزه دینی نیز بوجود آمد. سوروکین جامعهشناس روس تبار آمریکایی معتقد بود که در دوران بحران شدید در یک جامعه تغییر گرایشات دینی مردم (از یک دین یا مذهب به دین دیگر) به دلایلی مختلف بوجود میآید اید. آیا جامعه ما دچار بحران جدی شده است که بخواهد دین خود را تغییر دهد؟
به نظرم، خیر. اما گرایشاتی به این سو مشاهده میشود. (منظور گرایش از الحاد و بی دینی به سوی اسلام / توضیح مترجم) اما این روند از زمان پایان جنگ جهانی دوم دیده میشود. هر نشریه علمی با جنبه الحادی منتشر شده در طی ۴۰ سال اخیر تاریخ اتحاد شوروی میتواند نمونه بارز آن باشد. این نشریات به عنوان آثار تاریخ فرهنگ ارزشمند هستند. روند گرایشات مذهبی و اسلام گرایی در سراسر جهان دیده میشود.
آیا ایران میتواند مدل جذاب برای کشورهای آسیای مرکزی از نظر توسعه علم و فناوری باشد؟ آیا علم ایران با پزشکی پیشرفته، نانو تکنولوژی و صنایع IT قوی شده است؟ یک نکته دیگر این است که اخیراً در اخبار دیدم که ایران بورسهای تحصیلی به دانشجویان آسیای مرکزی برای ادامه تحصیل در دانشگاههای خود اعطا میکند. آیا این امر میتواند به عنوان یک استراتژی تعمدی تلقی شود یا اینکه یکی از سیاستهای جاری هر دولت است؟
ایران مکتب علمی قوی دارد که قادر است مسائل اصلی جامعه را به شرط حفظ تعاملات نزدیک با جامعه علمی جهانی حل کند. دانشمندان ایران روی پروژههای جدی در زمینه هوا و فضا کار میکنند. در دوره ریاست محمود احمدی نژاد ماهوارهای با سرنشین به فضا فرستاده شد که در خاک ایران بر زمین نشست و میمون زنده و سالم را که تنها سرنشین این فضاپیما بوده است؛ تحویل داد.
همواره صحبت از این میکنیم که چه امتیازهایی میتوانیم از ایران بگیریم اما هیچ حرفی در خصوص اینکه خودمان چه چیزی را میتوانیم به ایران بدهیم؛ نمیزنیم. یعنی عدم علاقهمندی ایران به این منطقه واقعیت نیست؛ نتیجه است
ایرانیان روی پروژههای صلح آمیز اتمی کار میکنند. این برنامه به طور کلی موفقیت آمیز است و از این رو نگرانیهای بسیاری پیرامون پرونده هستهای ایران اظهار میشود. ایرانیان در زمینه توسعه نانوتکنولوژی نیز موفق هستند. به عبارتی کلیه رشتهها و حوزههای مهم و مطرح در جهان در کانون توجه ایران هستند. اما اینکه آیا ایرانیان به نتایج مثبت میرسند یا خیر؛ بنده به دلیل نداشتن تخصص کافی در این زمینه نمیتوانم قضاوت و اظهارنظر کنم. اما با توجه به انتقادات و واکنشهای شدید اسرائیل و عربستان سعودی، به نظر میرسد ایرانیان به نتایج قابل توجهی در این حوزهها دست یافتهاند.
اما در صورتی که ایران در شرایط انزوا بود؛ نمیتوانست به این موفقیتها و دستاوردها نائل شود. به رغم محدودیتهای بسیار دانشمندان ایرانی راههایی پیدا و ارتباطات را با همتایان خارجی خود برقرار میکنند. از جمله این ارتباطات تبادل دانشجویان و محققان است. زیرا جذب دانشجویان خارجی نیز به نفع ایران است. کلیه دانشگاههای پژوهشی جهان به دنبال جذب تعداد بیشتر دانشجویان و اساتید خارجی هستند.
اگر بخواهیم روابط برابر با شرکای خود از جمله ایران داشته باشیم ما نیز باید سرمایه گذاری کنیم زیرا سرمایه نشانگر توانایی و پختگی یک دولت مستقل است.
مهمترین نتیجه گفتوگوی ما این است تا زمانی که ایران بازیگر خارج از سیستم منطقه باشد همکاری با آن باید برای کشورهای آسیای مرکزی جذاب باشد. اما مانند ۲۵ سال پیش محدودیتهایی در این همکاریها وجود دارد. زیرا در هر حال آسیای مرکزی منفعت زیادی در مقایسه با منطقه خاورمیانه برای ایران ندارد. و هرچقدر بازیگران خارجی برای حضور در آسیای مرکزی علاقه کمتری نشان دهند ظرفیتهای همکاری و علاقهمندی کشورهای منطقه به برقراری روابط باید بیشتر باشد. کشورهای آسیای مرکزی ضمن اینکه میخواهند در بین بازیگران سیستم به تعادل برسند میدان مانور خود را از طریق همکاری با بازیگران خارج از سیستم منطقه مانند ایران گستردهتر میکنند. نظر شما در این خصوص چیست؟
اگر بخواهیم از نظر پارادایم سیاست خارجی اواخر قرن ۱۹ و اوایل قرن ۲۰ قضاوت کنیم میبینیم که این استنباط کاملاً درست است. اما در شرایط امروزی این سیاست کارآمد نخواهد بود. در سیاست امروزین مرز دقیقی بین دو طرف است و هر یک از طرفین نقشهای تعریف شدهای دارند. کشورهای آسیای مرکزی به استقلال رسیدهاند و نهادهای دولتی و اجتماعی مدرن دارند هر چند که ممکن است ضعیف باشند. در گذشته این نهادها وجود نداشتند. منظور من این است که خارجیان (استعمارگران) هیچ مأموریت و هدف آنچنانی در این منطقه ندارند.
اما هدف همگرایی با فضای فرهنگی – انسانی بین المللی برای همه کشورهای آسیای مرکزی اهمیت دارد. دانشمندان ما باید شرکت در پروژههای بین المللی را وظیفه خود بدانند. مدارک دانشگاههای ما باید مورد قبول کارآفرینان بوده و چشم اندازی برای صاحبان این مدارک باز کنند در غیر این صورت با مسئله مهاجرت جوانان از کشور مواجه خواهیم شد. فرهنگ، هنر و ورزش ما باید در خارج از کشور جذاب باشد. در این صورت زمینه برای فروش کالاها، خدمات و حتی ابتکارات سیاسی نیز فراهم خواهد شد.
دولتهای آسیای مرکزی خودشان باید قدرت نرم داشته باشند. منظور ما داشتن یک وجهه کاری و سبک و استایل منحصر بفرد و منحصر به به خود است که میتواند قدرت نرم باشد. نمونههای خوب آن در جهان وجود دارند. از جمله این کشورها در جهان کشورهای توسعه یافته کانادا، استرالیا و سوئیس هستند. از کشورهای در حال توسعه میتوان مالزی و برزیل را مثال زد.
ضمن جمع بندی میخواهیم یک بار دیگر سکولاریسم و گزارههای دینی قدرت نرم را در نظر بگیریم. ایران به رغم اینکه یک کشور مسلمان است میتواند به دلیل دستاوردهای خود در زمینههای به اصطلاح سکولار مانند علوم، R&D برای کشورهای منطقه جذابیت داشته باشد. ممکن است پتانسیل ایران در این کشورها به خوبی ارزشیابی نشده است؟
اخیراً مطلبی را در خصوص آموزش در کشورهای آسیای مرکزی مطالعه میکردم. کشورهای ترکمنستان، تاجیکستان و قرقیزستان نیازمندیهای خود را در تربیت پزشکان برطرف نمیکنند. اما باید بدانید که مدرک دکترای پزشکی که در دانشگاههای ایران اعطا میشود در سراسر جهان پذیرفته شده است. هزاران پزشک ایرانی در درمانگاههای سطح جهانی مشغول بهکار هستند، مطب خصوصی دارند و به موفقیتها و اعتبار بالایی در رشته تخصصی خود رسیدهاند و میرسند. اما هرگز نشنیدهام که دانشجویان آسیای مرکزی در رشته پزشکی در ایران تحصیل کرده باشند. تعداد دانشجویان پزشکی از اتباع آسیای مرکزی در روسیه زیاد است اما بسیاری از آنان پس از فارغ التحصیلی در روسیه میمانند. و در اینجا جذابیت پایین ایران میتواند نقش مثبت خود را ایفا کند زیرا دانشجویان پس از تحصیل در ایران به وطن خود باز خواهند گشت.
مثال دیگر: مؤسسه مطالعات استراتژیک و مؤسسه اقتصاد و سیاست جهانی قزاقستان همکاریهای خوبی با مراکز مشابه ایرانی دارند. ایران کشوری است که دهها به اصطلاح «کارخانه تولید فکر» دارد که در زمینههای مختلف فعالیت دارند اما اطلاعات در خصوص پروژههای این مراکز در آسیای مرکزی منتشر نمیشود. به عبارت دیگر این تبادل فقط در زمینه مسائل سیاست خارجی و امنیت بین کشورهای منطقه و ایران صورت میگیرد. ما زمینههای همکاری را برای خودمان تنگ و محدود کردهایم.
نکته دیگر این است که همواره صحبت از این میکنیم که چه امتیازهایی میتوانیم از ایران بگیریم اما هیچ حرفی در خصوص اینکه خودمان چه چیزی را میتوانیم به ایران بدهیم؛ نمیزنیم. یعنی عدم علاقهمندی ایران به این منطقه واقعیت نیست؛ نتیجه است. اما نتیجه میانی است. میتوان این نتیجه را بهتر کرد. به نظرم تنها از طریق ارتباطات و تعاملات فعال فرهنگی و انسانی میتوان به سطح مطلوب روابط رسید.
ایران صرفاً یک کشور مسلمان نیست بلکه جمهوری اسلامی است که از نظر قانون اساسی رئیس آن کشور یک رهبر روحانی است. اما در کنار مسائل سیاسی و دینی؛ فعالیتهای علمی بسیاری در این کشور انجام میشود. چند سال اخیر ایرانیان در اعتبارسنجی بین المللی SCOPUS در رشته نوآوریها به رتبه ۱۶ در جهان و رتبه اول در منطقه رسیدهاند. دو دانشگاه ایران جز ۵۰۰ دانشگاه برتر جهان محسوب میشود. حدود ۱۰ دانشگاه ایرانی در رتبههای ۶۰۰ یا ۷۰۰ جهان هستند و رشد فزایندهای را نشان میدهند. تعداد دانشجویان دانشگاهها در مقایسه با طلاب مدارس حوزوی ۱۰ برابر بیشتر است. خوب خواهد بود که به رغم تفاوتهای بسیار مردم این منطقه با ایرانیان بتوانیم ارتباطات خوب در سطح تخصصی و مردمی داشته باشیم.
منبع: خبرگزاری مهر-17/1/1400
نظر شما